شگفتا......! وقتی که بود نمی دیدم وقتی می خواند نمی شنیدم ..
وقتی دیدم که نبود ..وقتی شنیدم که نخواند... (دکتر علی شریعتی)
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد ...
....و میخواند و می نالد
تشنه ی اتش باشی و نه اب
و چشمه که خشکید
چشمه که از ان اتش که تو تشنه ی ان بودی بخار شد و به هوا رفت ...
و اتش کویر را تافت ...
و در خود گداخت و از زمین اتش رویید و از اسمان اتش بارید .....
تو تشنه ی اب گردی و نه تشنه ی اتش ....
بعدعمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت!
ای انسان بزرگ ...
ای که دست کینه تو ز مرگ ...
عطش.غم انگیز.بخار.هوا.اتش.مرگ.عجایبت در پیمانه های زرین کلماتت می ریختی ، مرا بیتاب کرده بود ....
در این کویر سوخته پرهول تنها رها کرد ......
ای که به من اموختی که عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست و ان
دوست داشتن است ....و ان بیتابی پر نیاز و دردمند دو روح خویشاوند است
و......
اشنایی دو تنهای سرگردان بی پناه در غربت پر هراس و خفقان اور این عالم است ....
دیدم که تبعیدی این زمینی....
....و اکنون توبا مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که به هر ((نفس))((گامی))به تو نزدیکتر می شوم و..........
......................................این زندگی من است
javahermarket
نوشته : نارون
تاریخ: دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:دکتر,علی ,شریعتی,شگفتا,خواندن,نفس,هراس,غربت,پناه,رها,,